یسنانازنازییسنانازنازی، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

دختر من یسنای من

شاعرکوچولو

  جیک جیک جیکینا      جوجه ی خوشگلینا دوچشم داره چه ماهه     پاهای کوچکینا زرده ولی نه زردکه نه لیمو       پرداره و نه اردکه نه بلبل وپرستو جوجه ی تنبلینا        می پره روصندلینا مامان میخواد نداریم       اما براش دونه واب میذاریم مصطفی رحماندوست  اینبارکه دخترم روبرده بودم کتابخانه طبق معمول موقع برگشتن دوتاکتاب انتخاب کردیم واوردیم خونه یکی یه قصه کوتاه بودویکی دیگه کتاب شعری بودبه نام   هیچ هیچ هیچانه درمقدمه درباره شعرهای این کتاب نوشته بود:...
28 دی 1391

ناناکوچولوی نازم پا به عرصه ی هنرمیگذارد

این روزها یسنا گلی بیشتر از هرکاروهربازی دیگه ای به نقاشی کردن علاقه نشون میده طوری که میتونم بگم به غیراز ساعتهای خوابش هرلحظه دفترومداد شمعی هاش رو تو دستای کوچولوونازش میبینم البته پوست سفیددستش رونمیبینم چونکه رنگ مدادشمعی مالیده به همه جای دستاش مانع ازاین میشه .واقعا دخترم بانقاشیهایی که میکشه من روشگفتزده میکنه همه چی روتونقاشی رعایت میکنه مخصوصااندازه هارو مثلا وقتی میخواد خانداییش روبکشه بیشترازنصف صفحه رو دایره شکم خاندایی اشغال میکنه وبعد سرودست وپاها رو متناسب باشکم میکشه حالا اگه بخواد امیرعلی کوچولوروبکشه باید ذره بین بردارم و امیرعلی روببینم که داره گریه میکنه علاقه خاصی به کشیدن دریا وماهی داره وهمچنین ...
16 دی 1391

ما اومدیم

سلام سلام سلام  سلام به نی نی وبلاگ و سلام به همه ی دوستای گلمون تو نی نی وبلاگ متاسفانه من ویسناجون چندماهی به دلایل مختلف نتونستیم به وبمون سربزنیم ومن نتونستم خاطرات این چند ماه دختر نازنینم رو اینجا ثبت کنم وبا یه دنیاناراحتی میگم که این کوتاهی نوشتن خاطرات روزانه دخترم تودفترخاطراتش روهم شامل میشه واما علت این وقت نکردنها _درمعنای واقعی تنبلی ها_چیزی نبو دجز چندتااتفاق خوب وخوشی که برامون رخ داد البته اتفاق که نمیشه گفت .من و یسناجونی تقریبا ازاوایل ماه رمضان شروع کردیم برای جشن تولد سه سالگی یسنا خانوم وهم عروسی دایی جون یسنا اماده بشیم طوری که اصلا نفهمیدیم یعنی من نفهمیدم کی ماه مبارک رمضان به پایان رسیدوعیدفطرشد_نم...
24 آبان 1391
1